آقاي ميخ روي ديوار راه مي رود ، ديگر كلافه شده است ، آقاي چكش خيلي دير كرده است ، آقاي ميخ منتظر است آقاي چكش زودتر از راه برسد و او را داخل ديوار بفرستد تا بتواند استراحت كند . خانم تابلو هم حسابي خسته شده ، چرا كه او هم منتظر است تا هر چه زودتر روي دوش آقاي ميخ سوار شود و به ديوار بچسبد . بالاخره آقاي چكش از راه رسيد ! آقاي ميخ با خوشحالي جاي خودش را انتخاب كرد و بي حركت سرجايش ايستاد . آقاي چكش چند بار محكم توي سر آقاي ميخ كوبيد . حالا آقاي ميخ سرجايش محكم چسبيده است . خانم تابلو هم پريد بالا و سوار شانه هاي آقاي ميخ شد . و حالا با اين همكاري قشنگ ، چقدر ديوار خانه زيباتر شده است .
نظرات شما عزیزان: